برشی از زندگی



نصیحت اول:

دبیرستانی که بودم برای خاله‌ی کوچکم پشت تلفن متنی را میخواندم که در وصف .مرد ایده‌آلم نوشته بودم.

مردی که زیاد کتاب میخواند، فلسفه میدانست و عاشق سینما بود. (هرچند که اکنون مرد ایده‌آلم کسی است که حتی از یک کیلومتری فلسفه عبور نکند. :))

خاله‌‌ی کوچکم بعد از شنیدن متن یک جمله‌ی طلایی گفت که هنوز به یاد دارم. او گفت: تو در کنار کسی قرار میگیری که شبیه تو باشد. تو چقدر شبیه مرد ایده‌الت هستی؟ گفتم: خیلی کمف او شبیه به کسی است که من میخواهم شبیهش بشوم. اصلا برای این انتخابش کرده‌ام که با همنشینی با او شبیهش شوم.

خاله گفت: اگر میخواهی به دستش بیاوری شبیهش بشو.

و این بهترین نصیحتی بود که تا کنون شنیده ام. شاید همین نصیحت سبب شد بیشتر کتاب بخوانم، رشته‌ام را تغییر بدهم و دانشگاه خوب جزو ارزش‌های اولم شود.

نصیحت دوم:

پسرخاله‌ام حسین بعد از قبولیم در دانشگاه به من گفت: حواست به آدمهایی که با آنها رفت و آمد میکنی، به فیلم‌هایی که میبینی، کتابهایی

.میخوانی و کارهایی که میکنی باشد که آینده‌ی تو شبیه به مجموعه‌ای از اینها میشود

 

یادآوری این نصیحت‌ها برای اینروزهایم لازم بود!

شاید به کار شما هم بیاید.

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معرفی کالا فروشگاهی پرسش مهر 98_99 : مدرسه زیبا آینده زیبا tsetarehsoheil nicpic تمامی ژانر های فیلم های سینمای ایران narvantris kashancarpetmag architect جام جمکران هذیان کده